کبوتر

ما چون ز دری پای کشیدیم ،کشیدیم امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند از گوشه ی بامی که پریدیم ، پریدیم رم دادن صیدِ خود از آغاز غلط بود حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم صد باغ بهارست و صلای گل و گلشن گر میوه ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم وحشی ! سبب دوری و این قسم سخن ها آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم

 

اینجا بودی

کاش اینجا بودی

کاش در باغچه سبز دلم می ماندی

کاش شعر غم من را

ز افق های غریب نگهم می خواندی

کاش اینجا بودی

کاش گلهای فراق تو گهی می پژمرد

کاش گنجشک دلت

در غم من می آزرد

و جدایی می مرد

کاش اینجا بودی

کاش اینجا بودی

سکوت

در سکوت می توان نگاه را معنا کرد و آن را با عشق به دل پیوند زد می توان بهار را به دیدار برگهای خزان زده برد و برای رازقی های امید از عطر دوست داشتن گفت می خواهم سکوت کنم و تنها به حرف نگاهت گوش کنم

تو

تو دریایی و من موجی اسیرم...که می خواهم در آغوشت بمیرم... بیا دریای من آغوش بر کش...نمی خواهم جدا از تو بمیرم

 

گریه

گریه شاید زبان ضعف باشد شاید خیلی کودکانه شاید بی غرور......... اما هر وقت گونه هایم خیس میشه می فهمم نه ضعیفم نه یک کودکم بلکه پر از احساسم

دل تنگ

وقتی دل تنگ شدی به یاد بیار کسی رو که خیلی دوستت داره،وقتی نا امید شدیبه یاد بیار کسی رو که تنها امیدش تویی. وقتی ساکت شدی به یاد بیار کسی رو که به شنیدن صدای تومحتاجه