آرزو

آرزو هایم زیر انبوهی از خاکستر

هنوز نفس می کشد

هنوز شعله ورند

نسیم مهربانی تو کی می وزد


دل تنگ

دلم تنگ است ٬ دلم میسوزد از باغی که میسوزد .

نه دیداری ٬ نه بیداری ٬ نه دستی از سر یاری

مرا آشفته میدارد چنین آشفته بازاری . . .

عطار

در عشق تو از بس که خروش آوردیم

دریای سپهر را به جوش آوردیم

چون با تو خروش و جوش ما درنگرفت

رفتیم و زبانهای خموش آوردیم

مختارنامه/عطار

آفتاب

آفتاب پنجره را میشناسد ٬ حتی اگر بسته باشد

مهتاب به دیدارم میآید حتی اگر خسته باشد

و دل هوای تو را دارد حتی اگر شکسته باشد . . .

ساعت

ای کاش دنیا ساعت بود و من و تو عقربه های آن تا هر یک ساعت یک بار به هم میرسیدیم . . . !

باران

در دایره عشق اگر باران بلا بارید ٬ عاشق آن است که از دایره بیرون نرود . . .