خودم افتخار میکنم ٬ چون قلب کسی را تسخیر کرده ام که هنوز
کسی اجازه وارد شدن به آن را نداشته و نخواهد داشت . . .
من درد تو را ز دست آسان ندهم
دل بر نکنم ز دوست تا جان ندهم
از دوست به یادگار دردی دارم
کان درد به صد هزار درمان ندهم
خدایم ای خدایم ای خدایم / صدایت میکنم بشنو صدایم
صدای خسته و تنها ترینم / که زیر موج نامهربانان شکستم . . .
ای عشق مرا به شطّ خون خواهی بُرد
چون قیس به وادی جنون خواهی بُرد
فرهاد صفت در آرزویی شیرین
دنبال خودت به بیستون خواهی بُرد
امواج زندگی حتی اگه تو را به ته دریا میبرد با آغوش باز پذیرا باش
آن ماهی که همیشه بر سطح آب میبینی " مرده " است . . .
در دایره عشق اگر باران بلا بارید ٬ عاشق آن است که از دایره بیرون نرود . . .