اوج

اوج نیازم در به در نگاهته / آرامش درون من دیدن روی ماهته . . .

عاقبت

عاقبت یک روز مغرب محو تماشای مشرق میشود

عاقبت غربی ترین دل نیز عاشق میشود

شرط میبندم زمانی که نه زود است و نه دیر

مهربانی حاکم کل مناطق میشود . . .

خروش

در عشق تو از بس که خروش آوردیم / دریای سپهر را به جوش اوردیم

چون با تو خروش و جوش ما در نگرفت / رفتیم و زبان های خموش آوردیم . . .

توئی

اندر دل من بدین عیانی که توئی / وز دیده من بدین نهانی که تویئ

وصاف تو را وصف نداند کردن / تو خود به صفات خود چنانی که توئی . . .

دل

ای کاش دلم اسیر و بیمار نبود / دربند نگاه او گرفتار نبود

من عاشق و او ز عشق من بی خبر است / ای کاش دل و دلبر و دلدار نبود . . .

یار

همه با یار خوشند و ما به غم یار خوشیم

کار سختی است ولی ما به همین کار خوشیم . . .