منم عاشق مرا غم ساز گار است 

 

تو معشوقی تو را با غم چکار است

شعر

من می دانم شبی عمرم به پایان می رسد 

پس چرا عاشق نباشم

من نه مرد عشقم 

 

نه هلاک رفاقت 

 

فقط یه دل میخوام تو دنیا  

 

که رو قولش بمونه تا قیامت

شعر

تقدیم به آن کسی که 

 

آفتاب مهرش 

 

در آستان قلبم 

 

همچنان پا برجاست 

 

و هرگز غروب نخواهد کرد

شعر

همیشه سر وقت دلم می گرفت  

 

باهات حرف می زدم  

 

آخه حرفات....  

 

صدات.... 

 

منو آروم می کرد 

 

ولی حالا.....

شعر

خستم از لبخند اجباری 

 

خستم از حرفهای تکراری