من نه مرد عشقم
نه هلاک رفاقت
فقط یه دل میخوام تو دنیا
که رو قولش بمونه تا قیامت
تقدیم به آن کسی که
آفتاب مهرش
در آستان قلبم
همچنان پا برجاست
و هرگز غروب نخواهد کرد
همیشه سر وقت دلم می گرفت
باهات حرف می زدم
آخه حرفات....
صدات....
منو آروم می کرد
ولی حالا.....
خستم از لبخند اجباری
خستم از حرفهای تکراری
سپس اینجا نشستی گریه کردی نمی خواهم ببینم اشک سردی
به روی گونه ات یا دیدگانت گذشتم از تمام آنچه کردی
امروز بی قرار تر از دیروزم
چون می دانم امروز خواهی آمد